بابك حسين زاده برجويي

ساخت وبلاگ

شـبيه كودك بي مادري كه دلتنگ است

شكسته ساز وجودم، بدون آهنگ است

 

دلــي كـه شــوق پـريـدن پـريـده از ســر او

كبوتري است كه از پا به سينه آونگ است

 

مكيده خـون مـرا قطره قطره اين زالـو

چه روزگار غريبي كه پر ز نيرنگ است

 

چـگـونه سـر بـگـذارم رهـا بـه دامـن شـب ؟

كه عشق با دل تنگم مدام در چنگ است

 

پرم ز حسـرت جان سـوز و باز مي خندم

براي مرد، شكستن، گريستن ننگ است

 

غـرور فـاصـله هـا از دلم چه مي خواهد ؟

كه تا شكوه رسيدن هزار فرسنگ است

 

نـمـي رسـد بـه خـيـالـت خـيـال مـشـتـاقم

به اين نتيجه رسيدم كه پاي دل لنگ است

 

بـه رغــم شـعـر مـعـاصــر بـلـنـد مــي گـويـم

دلم اسير بتي شوخ و شاهدي شنگ است

 

بيـا كـه بـغـض نـفـس گـيـر و تـلـخ ثـانيه ها

گلوي عاشقي ام را فشرده در چنگ است

نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۶ساعت 2:34 توسط تنها|

فاضل نظری...
ما را در سایت فاضل نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khaney-e-matrok بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 4:45